کلبه تنهایی رویا |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]()
بی مهابا وارد زندگی ِ کوچکم شدی "چرا که دوستت داشتم" به سخره میگرفتی و من هیچ اعتراضی نکردم "چرا که دوستت داشتم"تقصیر تو نبود... لمس نکرده بودی بازوان و دستان زن حقیقی را تو دیوانه ی زنان کاغذی بودی حالا باز هم اعتراضی نیست... دوستم راست می گفت این روزها خطرناک تر از یک فکر لطیفم شب به شب زخم هایم را می بندم زخمهایی که مردان کاغذی بی مهابا بر پیکرم زده اند من دیگر از هر چه دوست داشتن است بیزارم تو نگران نباش عشق من ! تو بیقرار باش برای زنان کاغذی ات بگذار منم بی هیچ "عشقی" بی قرار بمیرم.
نظرات شما عزیزان:
|